Discover posts

Explore captivating content and diverse perspectives on our Discover page. Uncover fresh ideas and engage in meaningful conversations

#saz #saz_sakht #violon #ساخت_ساز #ساز #ویولون #هنر
The workshop is quiet, yet alive with memory. As I hold the unfinished violin in my hands, I recall the moment that sparked its birth. It was during a late evening walk, when the wind moved through the trees like a bow across strings. Each rustle carried a rhythm, each pause a silence more eloquent than words. I felt as though the forest itself was whispering a melody only I could hear. Back at my bench, the raw wood seemed to echo that same voice. Every curve I carved, every hollow I shaped, was guided by the memory of that night.

image

#saz #saz_sakht #violon #ساخت_ساز #ساز #ویولون #هنر

image

#saz #saz_sakht #violon #ساخت_ساز #ساز #ویولون #هنر
در سکوت کارگاه، جایی که بوی چوب تازه با نور زرد چراغ‌ها در هم می‌آمیزد، الهام من از جایی دورتر آغاز شد. شبی بارانی در جنگل قدم می‌زدم؛ صدای قطره‌ها بر برگ‌ها و شاخه‌ها، همچون نت‌هایی پراکنده در هوا می‌پیچید. ناگهان پرنده‌ای کوچک بر شاخه‌ای لرزان نشست و آوازش با باران درآمیخت. همان لحظه دریافتم که طبیعت خود یک ارکستر بی‌پایان است. وقتی به کارگاه بازگشتم، چوب افرا و صنوبر پیش رویم دیگر تنها ماده خام نبودند؛ هر رگه‌ی آن‌ها یادآور صدای باران و آواز پرنده بود. با هر ضربه‌ی ابزار، گویی قطعه‌ای از آن شب را در ساز می‌نشاندم. این ویولن نه فقط یک ساز، بلکه روایت همان لحظه‌ی ناب است

image
مهدی قاسمی changed his profile picture
2 w

#saz #saz_sakht #violon #ساخت_ساز #ساز #ویولون #هنر

image

#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز

image

#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز

image

#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز
آن روز که دست به کار شدم، دیوارهای کهنه کارگاه بوی تاریخ می‌دادند. چهار ساز نیمه‌جان، با تن‌های خالی و گرده‌های تراش‌خورده، چون کودکان چشم‌انتظار، کنار هم ایستاده بودند. چوب‌ها از دل درختانی آمده بودند که سال‌ها باد و باران را شنیده بودند؛ هر رگه‌شان قصه‌ای داشت. گرده‌ها را با عشق تراشیدم، گرد و خاکشان بر زمین نشست و صدای چکش، مثل ضربان قلب، در فضا پیچید. گردو و توت، با هم آمیختند تا صدایی بسازند که مرزها را نمی‌شناسد. می‌دانستم روزی که سیم‌ها بر این تن‌ها کشیده شود، نخستین نغمه‌شان، پلی خواهد شد میان گذشته و آینده؛ میان سکوت و آواز. این سازها، فرزندان صبر و عشق‌اند.

image

#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز
В тот тихий осенний день я вышел во двор мастерской, где старое дерево хранило тёплое солнце в своей коре. У его подножия лежали заготовки — куски дерева, уже знавшие прикосновение моих рук. Каждый изгиб, каждая выемка рождалась из воспоминаний: смех друзей, запах свежей стружки, мелодии, что когда‑то звучали в этих стенах. Я держал в руках будущую душу инструмента, и казалось, дерево само подсказывает форму, шепчет о песнях, которые ещё не спеты. Металлические колки ждали своего часа, а пустые корпуса — дыхания музыканта. Я знал: когда работа завершится, этот инструмент станет мо

image

#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز
The day I began shaping this instrument, autumn leaves had just started to fall outside my workshop. Their golden drift reminded me of the music I once heard in a quiet village, a melody so pure it seemed to carry the scent of the season. I chose the finest wood, each grain whispering its own rhythm. The clamps held it steady, but my hands guided its soul—chiseling, sanding, coaxing curves into harmony. Every shaving that fell was a note in the silent song of creation. I imagined the strings vibrating under a player’s touch, releasing the voice I was carving into its heart. By the

image

#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز
آن روز که باران بی‌وقفه بر سقف کارگاه می‌کوبید، خبر رسید که جوانی نوازنده، سازش را در سفر گم کرده است. نگاهش پر از حسرت بود و دستانش بی‌صدا. همان لحظه دانستم باید سازی بسازم که نه فقط جای خالی آن را پر کند، بلکه صدایش، امید را به دلش برگرداند. چوبی برگزیدم که سال‌ها در سایه باغ پیر شده بود؛ هر ضربه‌ی چکش و هر برش قلم، ضربان قلبم بود. تراشه‌ها بر زمین می‌رقصیدند و بوی چوب تازه، هوای کارگاه را پر کرده بود. روزی که ساز را به دستش دادم، انگشتانش لرزیدند، اما وقتی اولین نت را نواخت، فهمیدم این ساز، پلی شد میان غم و شادی، و یادگاری از عشق و وفاداری که در دل چوب جاودانه ماند.

image