#termeh #termehbafi #ترمه_بافی
یه غروب بهاری بود، آسمون سرخ و پر از بوی بارون. همون لحظه دلم خواست این همه رنگ رو جایی نگه دارم که هیچوقت از بین نره. نشستم پای دار، نخای ابریشم قرمز، آبی فیروزهای و سبز باغ رو کنار هم چیدم. اول ترنج وسط رو مثل یه گل تپنده بافتم، بعد شاخهها و بتهجقهها رو مثل رقص باد کشیدم. هر رج که میبافتم، زیر لب دعا میکردم این نقش همیشه زنده بمونه. قرمز واسه شور، آبی واسه آسمون، سبز واسه عطر باغه. میخواستم هر کی نگاهش کنه، بره تو یه باغ بیپایون پر از زندگی و رنگ.
