استكشف المحتوى الجذاب ووجهات النظر المتنوعة على صفحة Discover الخاصة بنا. اكتشف أفكارًا جديدة وشارك في محادثات هادفة
#farsh #farsh_dastbaf #فرش #دستبافی
یه صبح زود که شهر هنوز تو خواب بود، من تو بالکن کوچیک خونهام نشستم پای دار. صدای بوق دور و نزدیک، نور چراغای خیابون و سقفهای بلند تو ذهنم نقش شد. خواستم فرشی ببافم که همه رنگای شهر رو داشته باشه؛ زرد مثل چراغای شب، آبی مثل شیشههای برجها، قرمز مثل غروب پشت دود. هر گره برام یه کوچه و یه خاطرهست؛ از کافههای شلوغ تا پارکهای دنج. نخها رو یکییکی کوبیدم، صدای شونه قاطی صدای شهر شد. حالا که کار تموم شده، هر خونه این فرش یه تکه از زندگی شهریه: چراغا، بوی قهوه، بارون روی آسفالت. انگار کل شهر رو آوردم توی خونه، توی همین تار و پود.
E Z
حذف التعليق
هل أنت متاكد من حذف هذا التعليق ؟