#saz #music_instrument #tar #ساز #ساخت_ساز
آن روز که خبر رسید، دل من لرزید؛ پیرمرد نوازنده‌ی روستا، ساز محبوبش را در آتش از دست داده بود. گفتند شعله‌ها نه فقط چوب، که خاطراتش را بلعیده‌اند. شب را تا صبح کنار تکه‌های سوخته گذراندم، بوی چوب و خاکستر در هوا بود. همان‌جا عهد کردم سازی بسازم که نه فقط جای خالی آن را پر کند، بلکه صدایش، امید را به دلش برگرداند. بهترین چوب توت را برگزیدم، پوست بره را با دقت کشیدم، و هر گره و هر خط را با یاد لبخند او تراشیدم. روزی که ساز را به دستش دادم، انگشتانش لرزیدند، اما وقتی اولین نت را نواخت، فهمیدم این تار، نه فقط ساز، که پلی است میان غم و شادی، و یادگاری از عشق و وفاداری.

image