#termeh #termehbafi #ترمه_بافی
یه شب بارونی نشسته بودم تو کارگاه، صدای شرشر بارون با بوی چای قاطی شده بود. دلم هوس یه ترمه تازه کرد که حال‌وهوای همین شب رو داشته باشه. رفتم سراغ نخ‌های ابریشمی که از قبل رنگ زده بودم؛ قرمز آتیشی مثل شقایقای باغ، آبی فیروزه‌ای مثل آسمون بعد بارون، یه کم سبز که بوی باغ بیاره. طرح ستاره رو انتخاب کردم چون یاد شب‌های پرستاره یزد افتادم، جایی که قصه‌های مادربزرگ همیشه با نور ستاره‌ها قشنگ‌تر می‌شد. هر رج که می‌بافتم، زیر لب می‌گفتم این ترمه باید حرف دل منو بزنه؛ قصه بارون، ستاره و دل عاشق رنگ. حالا هر کی نگاهش کنه، اون شب بارونی و آروم رو می‌بینه.

image